فکر کنم تکون خوردنتو احساس کردم
سلام عزیزم الان که داشتیم با خاله فاطمه همون همکارم که گفتم هوامو داره تایپ یه آقایی رو انجام میدادیم من یهو احساس کردم یه چیزی تو دلم تکون خورد فکر کنم تو ناقلا بودی که میخواستی به مامانی نشون بدی که هستی خیلی دوست دارم تکون خوردنتو بیشتر احساس کنم چون اونجوری یه ذره خیالم راحت میشه و می فهم که گل من سالمه که میتونه خودشو تکون بده یازده خرداد باید دوباره بریم پیش خانم دکتر آخ جون دوباره صدای قلبتو می شنوم در ضمن مامانی چند شب پیش زنگ زد و گفت که شاید بیست و پنجم خرداد عروسی خاله زهرا و سمیه باشه من موندم چیکار کنم آخه خانم دکتر میگه مسافرت زیاد برام خوب نیست از طرفی اگه بریم کاشمر دیگه فکر نکنم من و تو برگردیم اونجوی باز بابا محسن تنها میمو...
نویسنده :
مامان فاطمه و بابا محسن
11:50